۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

اوباما و ابراهیمی

بالاخره پارلمان افغانستان، رییس خود را انتخاب کرد. آقای عبدالرؤف ابراهیمی از ولایت قندوز و از قوم ازبک بر کرسی ریاست تکیه زد.
دوستی، انتخاب آقای ابراهیمی را با انتخاب آقای اوبا به ریاست جمهوری آمریکا مقایسه می کرد و می گفت در آنجا هم یک نفر از یک قشر محروم به ریاست رسید و در اینجا هم و این را به فال نیک می گرفت.
اما این کجا و آن کجا، آقای اوباما براساس شعور سیاسی آمریکایی ها به ریاست رسید، که نشان داد، در آمریکا مسایل تبعیض نژادی و قومی و مذهبی رنگ باخته است. اما در اینجا چی؟ آقا ابراهمی براساس یک درماندگی و افزایش تبعیض و تعصب به ریاست رسید نه شعور سیاسی. در اینجا اساس به قدرت رسیدن یک قوم محروم تبعیض و تعصب قومی بود، نه از بین رفتن تبعیض و تعصب. نمایندگانی که بعد از یک ماه و تنها و تنها بخاطر تبعیضات و تعصبات قومی، لسانی و مذهبی نتوانستند، رییس پارلمان را انتخاب کنند، از روی در ماندگی توافق کردند، که رییس از قوم ازبک باشد.
شری بپا شود، که خیر ما باشد، قوم محترم ازبک به خاطر شعور سیاسی و آگاهی نمایندگان پارلمان به قدرت نرسیدند، بلکه بخاطر شر تعصب و تبعیض دیگر اقوام به قدرت رسیدند.
به قدرت رسیدن اوبا و ابراهیمی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.

صورت پیر چین دار و دامن یار چین دار، این کجا و آن کجا
دریا موج دار و موی یار موج دار، این کجا و آن کجا

به هر حال از اینکه بالاخره جنجال تعیین رییس پارلمان ختم شد، خوشحال هستم و به آقای براهیمی تبریک می گویم و برای ایشان آرزوی موفقیت می کنم.

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

سالون کنفرانس یا گدام قالین

دو تصویر زیر مربوط به سالون کنفرانس یکی از وزارتخانه های افغانستان است.
راستی، این سالون کنفرانس است؟ یا گدام قالین؟
پول مردم چه قسمی حیف و میل می شود؟


۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

شاروال کابل در پل سوخته

دیروز وقتی از پل سوخته عبور می کردم، متوجه شدم، که کراچی وان ها، با عجله فرار می کنند و به کوچه ها پناه می برند.
آقای اکرمی، معاون اول شاروالی کابل، همراه بادی گاردهای شارول از طرف گولایی دواخانه به سمت میدان شهید مزای می آمدند و کراچی وانها و دستفروشان را با قوه و جبر از سر راه کنار می زدند.
آقای اکرمی با لگد نامبارک، وسایل دستفروشان را می زد و می شکست، که صدای شکستن وسایل به گوش می رسید. معاون شاروالی یکی از کراچی های میوه فروشی را با دست نامبارک تیله داد و بادی گاردهای شاروال صاحب این کراچی را چپه کرد. همان زمان این شعر سعدی به یادم آمد:
اگــر ز بــاغ رعيــت ملــك خورد سيبي
بــر آورنــد غلامـــان او درخت از بيخ
خود شاروال صاحب هم در میان جمعیت و در میان گل و لای و با اشاره دست و با کمک بادی گاردهای خود دستفروشان را پراکنده می کرد. همراه شاروال، معاون اولش، رییس ناحیه سیزدهم و رییس ناحیه ششم حضور داشتند.
آقا نواندیش، شاروال کابل کارهای خوبی برای شهر کابل انجام داده است، ازجمله پخته کاری سرک ها. ولی در مورد دستفروش ها به جای نو اندیشی از کهنه رفتاری استفاده می کند.
آقای شاروال، گل و لای پل سوخته را به چشم سر مشاهده می کرد و جمع کثیری از معتادین را در زیر پل می دید، بجای اینکه در مورد این مشکلات چاره ای بیندیشد، کراچی وانهایی را که از طریق دستفروشی امرار معاش می کنند، پراکنده می کند و کراچی های آنان را چپه می کند.
آقای شاروال، برای این دستفروشها مکانی را در نظر بگیرد، که بتوانند دستفروشی کنند، یادتان باشد، که انقلاب تونیس توسط یکی از همین کراچی وانها شکل گرفت و بالاخره حکومت را را به زمین زد.
من در میان مردم می دیدم، که هیچ کسی از شما حمایت نمی کرد و همه مردم با دیده دلسوزانه و ترحم به طرف کراچی وانها و وسایل به هم ریخته و تید شده شان می نگرستند و به شما لعنت می فرستادند.
البته حضور شاروال در روز جمعه در میان مردم خوب است، اما استفاده از خشونت آن هم به وسیله بادی گاردها یش کاری است، خراب.

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه